دیوار

گاه نوشته هایی از همه چیز و هیچ

دیوار

گاه نوشته هایی از همه چیز و هیچ

ما و دوستان تحصیل کرده

انسان در برخورد با انسان های دیگر است که می آموزد و می آموزاند اما آموختن ارزشی ارجع بر آموزاندن دارد. در برخورد با اطرافیان است که افکار و آرا شخصی خود را می سنجیم و میزان درست و نادرست بودن آنها بر ما عیان می گردد. البته همیشه در برخورد با یک جامعه آماری باید به پراکندگی آرا جامعه متقابل نیز توجه داشت اما بیش از آن به تضارب اندیشه ها باید بها داد و تنها با هم فکران و هم نظران به مباحثه و تبادل نظر نپرداخت.

شب گذشته با جمعی از دوستان دور هم جمع شده بودیم تا دیداری تازه کنیم و از مضامین مورد علاقه گپ و گفتگویی. از نظر تحصیلات دانشگاهی از دکترا در جمع بود تا بچه محصل های به اصطلاح پشت کنکوری. از نظر تجرد و تاهل و در شرف ازدواج هم که جمع شامل طیفی کامل بود. بحث بخاطر روشن بودن ماهواره و شبکه تلویزیونی صدای آمریکا VOA از هنر و سینما و قلیان و چپق به سیاست کشیده شد و طبق معمول این روزها سیاست های هسته ای و صد البته سیاست دولت جدید در مقابل تهدیدات و درصد سهم آن سیاست ها در ایجاد بحران و به تبع آن بحث از اینجا به سمت بودجه سال 85 و قیاس آن با دولت خاتمی نیز کشانده شد. فارغ از محتوای این بحث ها و آزمایش موشک جدید ضد رادار ایران و پیام تسلیت جک استراو و کاندولیزا رایس به منوچهر متکی به خاطر زلزله لرستان چیزی که بیش از همه نظر مرا به خود جلب کرد دفاع تنی چند از تحصیل کرده های با دید باز و مدرک کارشناسی ارشد از احمدی نژاد و سیاست هایش بود. گمان نمی کردم هیچ وقت روزی در مقابل « ابی» بنشینم و این حرف ها را از دهان او بشنوم. دفاع جانانه از احمدی نژاد و گلایه از مجلس به سبب عدم تصویب بودجه پیشنهادی دولت بخصوص بخش عمرانی آن البته خیالم را کمی آسوده کرد که شاید این دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد آن هم در یکی از دانشگاه های تهران از فرط درس وقت مطالعه روزنامه و شنود اخبار را ندارد که اتفاقاً بودجه عمرانی دولت از آنی هم که پیشنهاد شده بود بیشتر شده است. او حتی برای سئوالات دوستان- می گویم دوستان چون من ترجیح داده بودم ناظر بی طرف این مباحث باشم- مبنی بر افزایش بی سابقه بودجه ریاست جمهوری و نهادهای مذهبی و در عوض آن کاهش بودجه فرهنگی و هنری کشور نیز پاسخی در خور نداشت. و اتفاقاً این مرا در فکر فرو برد که چرا پس به طرفداری از او برخاسته است. و بحث ها با این جمله ی یکی از دوستان که با هیچ منطقی « ابی» را قانع نمی دید و در عین حال منطقی هم از او به نظرش نمی رسید خاتمه یافت : « احمدی نژاد واقعاً کار کند، همه ما از او دفاع خواهیم کرد ولی ... ».

و من ماندم در راه برگشت به خانه با این سئوال که آیا در دور و اطراف ما به همین میزان طرفدار برای رئیس جمهور موجود است و اینکه آیا همه ی آنها اینگونه از او طرفداری می کنند؟ شاید تعریف روشنفکر را کمی بازبینی لازم است یا برداشت ما از روشنفکر خیلی بسته است.

چرا؟

سالها بود اخبار را فقط از رادیو و تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی و یا چند ساعت برنامه رادیوهای بیگانه می شنیدیم. اما به برکت دهکده جهانی و دنیای ارتباطات نزدیکش منابع اخبار و اطلاعات و راههای کسب آنها از شمار خارج شده اند. در این راه دولت هایی که دسترسی آزاد به اخبار و اطلاعات را مانع قدرت طلبی و انحصارگرایی خود می دانند دست به اقداماتی برای محدودیت در این دسترسی آسان می زنند. فیلتر کردن سایت های اینترنتی، محدودیت برای داشتن تجهیزات دریافت تصاویر ماهواره ای و حتی کنترل مطبوعات از طریق بخشنامه و اطلاعیه و اخطاریه تنها بخشی از این اقدامات می باشند. جالب اما اینجاست که مردم راههای دور زدن فیلترشکن را می دانند، پنهانی کانال های ماهواره ای را می بینند و بزرگترین انتقال اخبار هم در ایران از طریق دهان به دهان صورت می گیرد.

سئوالی که همیشه برای من وجود داشته اما این است که چرا کشورهای حامی دسترسی و گردش آزاد اطلاعات بزرگترین تولیدکنندگان نرم افزارهای فیلترینگ می باشند و برای فروش آنها به کشورهایی که مانع این کار می شوند محدودیتی قائل نیستند. این چرا به همراه چراهای بسیار زیاد دیگری همچون داستان شنود غیرقانونی مکالمات شهروندان، ماجرای زندانهای مخفی، ابوغریب و گوانتانامو و ده ها ماجرای دیگر هستند که سئوالی مهم را در ذهنم شکل می دهد و آن اینکه :

« آیا دموکراسی مقدم بر همه چیز است، حتی حقوق بشر و لیبرالسیم؟»

غیبت چند روزه

فرصتی دست داد تا چند روزی به مسافرت بروم و در این چند روز به کل از دنیای مجازی اطلاعات به دور بودم. در این روزهای تعطیلات که نه روزنامه ای چاپ می شود و نه خبری از جایی می شنوی اینترنت و شبکه گسترده آن غنیمتی است تا از زمانه خود با خبر شوی و عقب نمانی هر چند که اخبار و شنیده ها و شایعات را درهم بخوانی. روزهای بی خبری مانند خوره می ماند برای من دست کم که چیزی گم کرده ام گویی. تاخیر چند روزه در انتشار مطلبی جدید در وبلاگم نیز به من که تلاش داشتم بنویسیم حتی از روی اجبار آزار دهنده بود و اینک بازگشته ام. اگر عمری باقی بود و وقتی، مشاهدات جامعه شناسانه و انسان شناسانه سفر را خواهم نگاشت تا مورد قضاوت و دید همگان قرار گیرد. امید که یاری رسانید مرا.

درود